loading...

بعد از نقطه ویرگول

همه ی آنچه که میشد از دست بدم و بعد از نقطه ویرگول به دست آوردم ...

بازدید : 6
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 18:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بعد از نقطه ویرگول

فکر میکردم تا پاییز نشه دوباره اینجا پیدام نشه و چیزی ننویسم ...راستش خیلی وقتا دلم میخواست بنویسم ولی اصلا سمت لپ تاپ نیومدم تا الان!

دلیل چیه؟ خدایی که نمیدانم میداند!

روند درمان خوب پیش میره تقریبا به ثبات رسیدم ولی همچنان در ریز و درشت مسایل زندگی به مشکل بر میخورم . این روزا از حالت بخشنده‌ی مهربون تبدیل شدم به اون منشی‌هایی که ساعت‌ها پیشت کانتر میشینن و دیگه با همه مثل روبات برخورد میکنن! اره منم بد شدم ... چون زیادی داشتم محبت میکردم و بعد همه از این محبت سواستفاده کردن پس الان توی حوزه‌ی کاری خودم تقریبا‌ی ادم بد اخلاقم ! باید بگم که لطفا هرگز گول کارفرما‌ها رو نخورید ... لبخند‌ها و محبت‌های اول کار تبدیل به تمسخر و توهین میشه یواش یواش ...اونقدر زود چهره‌ی افراد عوض میشه که با تعجب فقط به پروفایل‌های اینستاگرامشون نگاه میکنم و میگم این ادم ! که اینقدر دم از هنر و فرهیختگی و روشن فکری میزنه چطور همچین رفتاری بروز میده...البته بازم به این ماجرا میرسم که من جای اون زندگی نکردم و با جمله‌ی حق با شماست کار رو تموم میکنم ولی چطور‌ی ادم انقدر بی رحم میشه؟ بگذریم ...

زوایای دیگر زندگی اما قشنگ تره برام ... بعضی وقتا میشنوم که میگن برای من یار خوب نقطه‌ی عطف درمانم بوده خب درسته و نمیشه منکرش شد فکر کن در کنار تراپیست مسئول و دکتر یه نفر باشه که مدام به زندگی تشویقت کنه یه نفر فرا تر از همه‌ی جهان ...اما من زندگی رو میخواستم ...همونقدر که میخواستم تموم بشه همونقدر برام مهم بود که باشه وقتی داشتم حین دعوا با خانواده داد میزدم که من دیگه شبیه خودم نیستم و میخوام دوباره شبیه خودم باشم و زندگی رو احساس کنم ... اونموقع من تنها بودم ... پس میتونم باور کنم که خودم هم پای این مسیر موندم باز هم بگذریم ... شرح حال این روزای من ...زنده موندن ، تلاش برای شادی و سعی در برنامه ریزی و در کل زندگی !!!!!!

بازدید : 6
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 18:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بعد از نقطه ویرگول

پاییز رو دوست دارم ... هنوزم سعی میکنم رابطه‌ی خوبی با بارون داشته باشم ولی همچنان نمیشه !!! سعی میکنم از خنک شدن هوا و کنج خونه ام و فیلم‌های پاییزی و عاشقانه‌ی قدیمی‌لذت ببرم ... در عین حال شرایط کارم یکم سخت شده و یه سری مشکلات پیش اومده ... نمیخوام باز کنم موضوع رو اما احساس میکنم به برنامه ریزی نیاز دارم و این سخته چون من ادم برنامه ریزی و مرتب بودن نیستم

بحث افسردگی نیست ! درسته که افسردگی ممکنه شما رو شلخته و بی تفاوت کنه و در بعضی مواقع نه!!! همیشه این قضیه برقرار نیست

ولی خب اول بگم نوبت دکترم رو رفتم و همه چیز عالی بود و نسخه‌ی همیشگی این سه ماه تمدید شد تا ماه دیگه !! هورااااا!

ادامه‌ی حرفم بله بله من ادم مرتبی نیستم :)) خب چه کنم واقعا اینطور نیستم قبلا انرژی زیادی صرف میکردم تا خلاف این موضوع رو ثابت کنم ولی الان قبولش کردم در حالت عادی میز کار من شلخته است و من برنامه ریزی روزانه ندارم و همینطور ساعت خواب دقیق و نمیتونم این موضوع رو قبول کنم که برای موفقیت شما باید حتما صبح زود بیدار شید و همیشه دقیق و مرتب باشید برای من حس موفقیت توی راضی بودن از روزم خلاصه میشه البته فعلا... گفتم که وارد بخش برنامه ریزی‌های بلند مدت و هدفدار شدن شدیم برخلاف برنامه ریزی روزانه من عاشق برنامه ریزی بلند مدت هستم!

پوووف چقدر حرف زدم ... خلاصه این روزا دارم برای کارم برنامه ریزی میکنم که به درامد بالاتری برسونمش چون پتانسیلشو داره و اگه این مشکلات و افسردگی و ... نبود تا الان خیلی بیشتر پیشرفت کرده بود .. بگذریم گله‌‌‌ای نیست ...اما دارم برای‌ی بیزینس دیگه برنامه ریزی میکنم و شاید دو تا دیگه ! ((( چقدر فعالم من )))) ... قضیه از این قراره که من هرچی سرم شلوغ تر باشه عملکرد بهتری دارم به خاطر این نیست که از افکار منفی قرار کنم و این حرفا ( حتما باید مواجهه صورت بگیره فرار فایده نداره) موضوع فقط همینه من توی روزای شلوغ هم خوشحال ترم هم بهتر کار میکنم

و اینکه یه نکتهههه خیلی مهم هست اینکه افسردگی شبیه چیزایی که من الان مینویسم نیست اگه با این مشکل دست و پنجه نرم میکنی یا اطرافیانت درگیرش هستن اینو بدون که اصلا شبیه یکی دوتا نوشته قبل من یا حتی شبیه همه نوشته‌های من نیست من کلا عادت ندارم خیلی از اتفاقات بد حرف بزنم و اینکه باید بگم این سه ماهه درمان نشدم ! من حدودا 8-9 ساله که درگیر افسردگی بودم و تقریبا 2-3 ساله که تحت درمانم مرتب رواندرمانی رو پیگیری کردم و خوشبختانه موفق بوده و فکر کنم 4-5 تا دکتر روانپزشک عوض کردم تا با این دکترم اشنا شدم و با همین دکتر هم مدت زیادی دارو و درمان انجام دادیم تا به این نتیجه و این نسخه رسیدیم و همچنان یکی دو سال دیگه در بهترین حالت من باید قرص مصرف کنم پس ... یهویی معجزه نمیشه ... لطفا مقایسه نکنید

خب در کل باید بگم هدف اخیرم بهبود کارم و شروع کار‌های جدیده پیگیر کارای دانشگاه هم هستم که از ترم بهمن برم دیگه ( به به )

و اینکه این اهنگ همایون شجریان روز و شب من شده ! عالیه عالیییییییییییی

https://dl.biamusic.ir/Album/Artist/Homayoun%20Shajarian/Homayoun%20Shajarian%20-%20Khodavandan%20e%20Asrar/02%20Avaz%20on%20Rumi%20Sonnet%20(Isfahan).mp3

اگه اهنگو گوش دادی بگو کدوم بیت شعرشو دوست داشتی و یا اگه دوست داشتی راجب متنی که نوشتم نظر بده ...

بازدید : 3
يکشنبه 13 بهمن 1403 زمان : 18:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بعد از نقطه ویرگول

مدت زیادی از نوشتنم گذشته ولی احساس کردم وقتشه بیام و بنویسم دوباره ... مسیر درمان الان خیلی بهتر پیش میره تقریبا 4 روز دیگه میشه سه ماه که درمان داره اثر میکنه و این خیلی خیلی جای امید داره الان شب‌های من طعم یدونه پاروکستین دو تا کاربامازپین و دوتا ترانکوپین 100 میده فرق ترانکوپین 100 با 200 مهمه ! نپرسین چرا چون واقعا یادم نیست با اینکه دوبار دکتر برام توضیح داد با این حال این معجون اسرار امیز جواب داده و من تقریبا سه ماه هست احساس افسردگی نمیکنم ! و این واقعااااااا حس خوبیه ... من ادم شادی نیستم و نبودم شاید ادم شلوغ و پر انرژی و پر احساسی بودم و یه وقتایی واقعا اجتماعی اما همون موقع‌ها هم ذاتا ادم شادی نبودم ... دفعه قبل برای دکتر تعریف کردم که من واقعا نبود افسردگی رو حس میکنم چون فرق خیلی زیادی بین افسردگی و غمگین بودن هست ... فرقی که کاش میشد به بقیه مردم اموزش داد ... مدت‌هاست دست از تلاش و بازی از واژه‌ها برداشته م و احساساتمو به ساده ترین شکل ممکن بیان میکنم به این فکر میکنم که شاید اگه قبلا بود میتونستم با کلمات توضیح دقیق و شفاف و قابل لمسی از افسردگی براتون داشته باشم ولی فعلا نه فقط میتونم بگم افسردگی خورنده است شبیه غصه و غم نیست افسردگی نفس شما رو میگیره و این حسو میده که دیگه هیچی درست بشو نیست و باید تمومش کنی ...بگذریم ... پاییز شده و تولدم نزدیکه ...داشتم به احساسات پارسالم فکر میکردم به تموم هیجاناتی که داشتم به تصوراتی که فقط امروزو زنده‌‌‌ای و زندگی کن ... پارسال تو فکر نوشتن لیستی از کار‌ها بودم که اون روز رو متفاوت کنه ... امسال اما احساسات عجیب و متفاوت تری دارم با این اتفاقات اخیر و بازگشت به زندگی نرمال لیست ارزو‌های امسال بیشتر شکل و شمایل مسئولیت‌های بالغانه گرفته مثلا میدونم اونروز کار داریم میدونم که عزیزترین کسم کلاس داره و شاید تا شب نتونه کنارم باشه میدونم اهداف بلند مدت دارن اهمیت بیشتری پیدا میکنن نمیدونم قبلا هم نوشتم یا نه ولی چیزی که بعد از زنده موندن توی صورتتون کوبیده میشه اینده است! اگه شما هم مثل گذشته من تتصمیم به خودکشی داشتید یهو با این خلا رو به رو میشید که وای ! من هیچ اینده‌‌‌ای برای خودم تصور نکرده بودم و الان واقعا نمیدونم قراره چی بشه و مدت طولانی مثل شوک میگذره تا بالاخره بیدار میشی و مجبوری که تصمیم بگیری ... مثلا میدونم که باید کارمو دائمی‌کنم میدونم که از ترم بهمن باید برگردم به دانشگاه میدونم باید برای خودم وقت بذارم خودمو بیشتر بشناسم و توانایی رویارویی با مشکلاتمو بالاتر ببرم ! خوب خوشبختانه من‌ی تراپسیت عالی دارم که میتونم این موقع‌ها ازش کمک بگیرم یه ادم عالی و چند تا دوست عالی و این خوبه و بهتون پیشنهاد میکنم از توی شرایط گذشته من هستید تا میتونید کمک بتراشید برای خودتون و تنهایی این مسیر رو نرید من خوشبخت بودم چون توی این مسیر تنها نبودم و خیلی‌ها بودن که بار رو از دوشم برمیداشتن ! بار سنگین زنده بودن رو و مرده بودن رو ... چیز‌های زیادی میخواستم بنویسم ولی فعلا کافیه

اگه خوندی بهم بگو خوشحال میشم و اگه نیاز به کمک داشتی بهم بگو تا بهت ادم‌های درست رو معرفی کنم

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 110
  • بازدید سال : 111
  • بازدید کلی : 140
  • کدهای اختصاصی